این هدف میتواند ایجابی (مثلا خلق یک نظریه) یا سلبی (مثلا ارزیابی و سنجشگری یا نقد نظریه یا عقیده عرضهشده) باشد.
همه ما کمابیش به این نکته توجه کردهایم که یک نوع از عواملی که طراحان نظریههای مختلف و سنجشگران آن نظریهها را به سمت خطا سوق میدهد، عوامل روانشناختی است. مسلما عوامل دیگری نیز هستند که در ایجاد نظریات خطا یا ارزیابی نادرست نظریات نقش دارند؛ مثلا عوامل اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی. اما عوامل روانشناختی در این بین اهمیت خاصی دارند و دلیل اهمیتشان هم این است که تقریبا همیشه بهصورت ناآگاه و پنهان از چشم فرد اندیشنده یا استدلالکننده عمل میکنند و به همین سبب، مقابله با آنها بسیار دشوارتر و نیازمند ممارست فراوان و همیشگی است. یکی از این عوامل روانشناختی که بسیار فریبنده و تاثیرگذار است، آرزوییاندیشی است. مطلب حاضر به بررسی و تحلیل این مفهوم میپردازد و با ارائه شاهد از بزرگان اندیشه و پژوهش از جمله «ژان پیاژه» روانشناس بزرگ سوئیسی بر گسترش این مغالطه در دنیای فکر صحه میگذارد.
آرزوییاندیشی، بهطور خلاصه، یعنی درستپنداشتن آنچه مایلیم درست باشد یا غلطپنداشتن آنچه مایلیم یا آرزو داریم غلط باشد. بهعنوان مثال اگر کسی به هر شکل ممکن سعیکرده تا به شما نشان دهد که علاقهای به همکاری با شما ندارد اما شما با توسل به شواهدی که ساخته و پرداخته ذهنتان هستند، همه علامتهای اجتناب او را توجیهکرده و همچنان به همکاری با او امیدوار باشید و برای رسیدن به آن تلاش کنید، آرزوییاندیشی کردهاید.
اگر به سیگارکشیدن ادامه دهید و در جواب کسانی که با اشاره به ضررهای این کار، شما را از آن نهی میکنند، مثلا بگویید نعیمسلیمان اوغلو نیز سیگار میکشید اما چندین مدال المپیک برد آرزوییاندیشی کردهاید. ممکن است گمان کنید آرزوییاندیشی نزد انسانهای باهوش رخ نمیدهد؛ اما چنین تصوری صحیح نیست. افراد باهوش نیز در دام آرزوییاندیشی گرفتار میشوند اما این عامل در مورد آنها ظریفتر عمل میکند. علاوه بر این، افراد باهوش معمولا این توانایی را دارند که بر آرزوییاندیشیشان سرپوش بگذارند و برای این کار از شیوههای ظریفی استفاده میکنند. در ادامه با محورقراردادن ماجرایی که در مورد پیاژه نقل شده مفهوم آرزوییاندیشی و برخی موضوعاتِ مرتبط با آن را توضیح میدهیم.
پیاژه یکی از بزرگترین روانشناسان قرن بیستم بود که تحقیقات و نظریات او الهامبخش تحقیقات و نظریات بسیار دیگری در روانشناسی- بهویژه روانشناسی رشد- شد. با این توضیح، بعید است کسی بتواند ادعا کند که پیاژه انسان کندذهنی بوده است، اما ماجرای زیر بهخوبی نشان میدهد که چگونه دانشمند نابغهای چون پیاژه نیز میتواند آرزوییاندیشی کند.
در بحث یادگیری و حافظه، یکی از مسائلی که همواره مطرح بوده، این است که انسانها از چه زمانی میتوانند چیزی را بیاموزند، به خاطر بسپرند و به یاد بیاورند. نظر پیاژه در این زمینه این بود که نوزادان تا هجدهماهگی قادر به ساختن تصویر ذهنی نیستند و بنابراین نمیتوانند چیزی را به یاد بیاورند. یکی از نتایج نظریه پیاژه این است که نوزادان تا قبل از هجده ماهگی قادر به تقلید نیستند؛ بنا براین اگر نوزادی قادر به تقلید باشد، بنابر قانون رفع تالی، میتوانیم منطقا نتیجه بگیریم که قادر به تصویرسازی ذهنی بوده و در نتیجه، نادرستی نظر پیاژه اثبات میشود. ظاهرا از فردی چون پیاژه انتظار میرود که اگر با چنین شاهدی علیه نظریهاش مواجه شود، دستکم آن را جدی بگیرد و بهراحتی از کنار آن عبور نکند. اما حدس میزنید واکنش او چه بود؟ یکی از دانشجویان پیاژه، حین آزمودن نوزادان هفت هفتهای متوجه شد که آنها از او تقلید میکنند. او نزد پیاژه رفت و کشف خود را با او در میان گذاشت:
دانشجو: میدانید من چه کار کردم؟ زبانم را در برابر نوزاد بیرون آوردم. و میدانید او چه کار کرد؟
پیاژه زیر لب گفت: شما بگویید!
دانشجو: او هم زبانش را در برابر من از دهان بیرون آورد! نظر شما چیست؟
پیاژه به پیپ خود پکی زد و در حالی که نمیخواست قبول کند که شاهدی(1) علیه نظریهاش عرضه شده، گفت: بهنظر من خیلی بیادبی کرده!(2)
نمونهای که ذکر شد، با فرض صحت ماجرا، نمونه خوبی است که چند نکته را نشان میدهد؛ نخست اینکه افراد نابغه و دارای روحیه علمی نیز از آرزوییاندیشی مصون نیستند؛ دوم اینکه آرزوییاندیشی، در بحثهای کاملا علمی نیز ممکن است رخ دهد و اختصاص به زندگی عادی و غیرعلمی ندارد و نکته سوم اینکه افراد باهوش در طفرهرفتن از پذیرفتن واقعیتهایی که پذیرفتنشان را خوش نمیدارند، روشهای خاص خودشان را دارند.
شاید اگر به جای پیاژه، فرد دیگری بود که نمیتوانست با یک شوخی هوشمندانه از این قضیه گذر کند، واکنشی عصبی نشان میداد.
دستکم در کشور خودمان، بسیار پیش میآید که یک استاد یا صاحبنظر، نقد را چنین پاسخ گوید اما نباید از این مسئله غافل شد که واکنش خشن و واکنش مطایبهآمیز، ممکن است از نظر اخلاقی یا آدابی، با یکدیگر تفاوت داشته باشند اما از دیدگاه سنجشگرانهاندیشی، هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. ذکر این نکته از آنجا لازم مینماید که گاهی اوقات (اگر نگوییم بیشتر اوقات یا بسیاری اوقات) حتی در محیطهای دانشگاهی، سختگیری سنجشگرانه تنها در مورد کسانی اعمال میشود که سخن نادرست و استدلال مغالطهآمیز را با تندخویی همراه میکنند.
اما چنانچه یک استاد یا سخنران یا نویسنده، برای طفرهرفتن از نقدها، به واکنش ملاطفتآمیز یا مطایبهآمیز یا هر واکنش ظاهرا خوشایند دیگری متوسل شود، مخاطبان از پافشاری بر انتقاد خود منصرف میشوند یا دستکم آنگونه که باید، سختگیری نمیکنند.(3) در اینگونه موارد با گام انحرافی دیگری سروکار داریم که گام شخصبنیاد(4) (ad hominem move) نامیده میشود. البته سختگیری سنجشگرانه به این معنا نیست که هرگاه کوچکترین شاهدی علیه یک نظر عرضه شود، انتظار داشته باشیم که صاحبنظر بلافاصله از موضعش بهطور کامل عقبنشینی کند؛ چه بسا مواردی که ایراد از شاهد عرضهشده باشد و در چنین مواردی، عقبنشینی از موضع، در تضاد با سنجشگرانهاندیشی است. بهعنوان مثال، در ماجرای پیاژه، ممکن است با بررسی بیشتر معلوم شود که تقلید نوزاد از دانشجو، یک مورد کاملا تصادفی بوده و شاید اصلا نتوان آن را تقلید قلمداد کرد و در نتیجه، هیچ لطمهای به اعتبار نظریه پیاژه وارد نشود؛ با این حال انتظار میرود که شخص، در پافشاری بر موضعش تابع استدلال باشد و همچون پیاژه شاهد و دلیل را با مطایبه پاسخ نگوید.
به عبارت دیگر، حتی اگر شاهد عرضهشده بهظاهر- با نظر او در تعارض است، دستکم بپذیرد که باید در نظر خودش تردید کند و شاهدی را که ظاهرا با نظرش در تضاد است، نادیده نگیرد و تکلیفش را با آن مشخص کند. مسلما بیدلیل نبوده که شاهد مورد بحث- در ظاهر- متعارض با آن نظریه جلوه کرده است و کار تکمیلیای که یک صاحبنظر میتواند انجام دهد این است که سِرّ آن تعارض ظاهری را آشکار سازد.
پانوشتها:
1- ممکن است بهنظر برسد که در چنین مواردی میتوان به جای واژه شاهد از واژه دلیل نیز استفاده کرد اما تفاوت ظریفی بین شاهد (evidence) و دلیل(reason) وجود دارد. در کاربرد فلسفی، دلیل، آن چیزی است که چیزی را بهطور قطعی رد یا اثبات میکند اما شاهد، الزاما چنین کاری انجام نمیدهد بلکه تنها کاری که میکند این است که بر قوت باور ما نسبت به یک گزاره، تاثیر مثبت یا منفی میگذارد.
2- روانشناسی هیلگارد، ترجمه محمدنقی براهنی و همکاران، چاپ پانزدهم، صفحه149
3- شاید باور اینکه چنین مسئلهای در محیطهای دانشگاهی نیز وجود دارد، برایتان دشوار باشد اما حافظه نگارنده این سطور پر است از موارد متعددی که شخصا در طول تحصیلات دانشگاهی مشاهده کرده است.
4- گام شخصبنیاد به این معناست که در مواجهه با یک نظر یا استدلال، به جنبههایی بیربط از ویژگیهای صاحبنظر یا استدلالکننده اشاره کنیم.